هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

کوچک اما بزرگ

خیلی خوب فهمیده بود که ناخوشم و همچین بفهمی نفهمی اخلاقم هم سگی شده. بعد از خوردن قرص و کمی نبات و نیم ساعت دراز کشیدن کمى بهتر شدم اما تلاشم برای شیرخوردنش بی فایده بود. جوری گریه می کرد که  صورتش قرمز متمایل به سیاه می شد و دلم ریش می شد و ته دلم می ترسید از لیسه رفتنش. دست از تلاش برداشتم و محکم  در آغوش گرفتمش. صورتش را به صورتم چسباندم و شروع کردم آرام در ِگوشش زمزمه کردن. که خیلی دوستت دارم. اصلا عاشقتم . گفتم که یکدانه من است. که با همه دنیا هم عوضش نمیکنم و دوست دارم همیشه بخندد عوض گریه کردن.

خوب درک کرده بود ناخوشی ام را و حالا با درخواستِ چسبیدن به من یا قصدش آرام گرفتن در آغوش من بود و ترمیم احساس امنیت اش با اطمینان حاصل کردن از بهبودی حال من؛ یا قصدش بهتر کردن حال من بود. شاید هم هر دو. هرچه که بود بعد از آرام شدن وسیرشدنش؛ من هم  آرام گرفتم.  

حس و حال بعد از تسکین سر درد ستودنى است. یک جور شیرینی احساس خوشبختی در وجودم موج می زند و فریاد حال خوب در ذهنم طنین انداز می شود. آنقدر این حس شیرین است که فراموش کرده بودم همین چند ساعت پیش بود که صورتم فرش اشکهایم شده بود و به خواهرک مى گفتم من همه چیز دارم اما با این حالی که  این روزها دارم نمیتوانم از داشته هایم لذت ببرم. من بعد از زایمان حالم خیلی خوب بود. اما از جمعه که آقای لوله کش آمد و وسایلش را ریخت کف دسشویی و بعد آورد ریخت توی آشپزخانه حال من خراب است و حس می کنم همه جاکثیف و میکروبی است. احساس ناپاکی نداشتم چون قبل از آمدنش دسشویی را شسته بودم اما بدون مواد شوینده.

آنقدر حس بعد از این تسکین خوب است که فراموشم شده همین سه ساعت پیش بود که با درد و بداخلاقی ناشی از خستگی و بدحالی غذا خوردم.

فراموش کرده بودم که دو ساعت قبل دو رکعت آخر نماز عشا را از ترس زمین خورزن نشسته خواندم.

حس و حال بعد از تسکین درد دلنشین است چون تازه میفهمی اگر همه چیز داشته باشی اما درد داشته باشی از هیچ چیز لذتی نخواهی برد. تازه میفهمی که همه نعمتهایت در زمان سلامتی رخ می نمایند وگرنه در بیماری تنها چیز ارزشمندى که مى توان  یافت شفاست.


غ ز ل واره:

روزی چند پست برای شیرینی حضور ماه اک در ذهن می نویسم و وقتی فرصت نوشتن بدست می آید ذهن من رشته هاى کلمه را گم می کند. الان هم خواب  مجال نوشتن نمیدهد


ماه اکانه:

+  ماه اک از ٩ آذر، پنجشنبه پایش را موقع شستن کیپ نمی کند و آرام تر است.

+سه روز است که بین شیر خوردن به چشمهایم نگاه می کند


نظرات 3 + ارسال نظر
لیلی سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 14:38 http://aprnik5.blogfa.com

ای جاااانم


لیلی جانم

مرضیه سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 12:43 http://because-ramshm.blogfa.com

سلام بر مادرکِ خستگی ناپذیر
اصلا مگر میشود مادر بود و خستگی ناپذیر نبود:)
آخ که دخترک بدجور خودش را لوس کرده خدا بداد برسد موقع دندان درآوردنش چه لوس بازی هایی پیاده کند خوشمزه ی و قند عسل:)
خدا برای هم حفظتان کند:)

سلام مرضیه جانم
اصلا خستگی سیری چند؟
عزیزم
خدا کنه اون موقع به خیر بگذره
سپاس بیکران گلم

مینا سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 08:57

ای جانم . سر درد خیلی بده ... غزلک خیلی سخت نگیر انقدر ماهک توی زندگیت جی ش کنه

عزیزمی
گاهی بقیه سختش میکنن برات
خیره میناجون
ان شالله عاقبت بخیر بشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد