هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

خوشى هاى شیریناما ناکامل

هنوز دور و برم شلوغ است و دوباره چند روزى است که خانه نیستم؛ چقدر خوب است و چقدر بد!!! خوب است چون هنوز هم آن حال و هواى ناخوش عصرهاى پاییز اگر کمى سرم خلوت باشد؛ خِرم را مى گیرد و رویم چنبره مى زند و بهم ام مى ریزد؛ و بد است چون دوباره عزیزترینم دور است و تنهاست و من و ماه اک نمى بینیم اش. دوباره ماه ام را نگاه مى کنم، دلم ضعف مى رود و ته دلم غمى لانه مى کند که چرا همسرک نیست تا حظ ببرد و کیف کند از بزرگ شدن دردانه مان. 

همین روزها مهمانى تولد ماه اک است ولى شیرینى این مهمانى برایم کامل نیست. کامل نیست چون هیچکدام از نزدیکترین هایم امکان حضور در این مهمانى ندارند. راه دور است و ارتباط ها از نوع رودربایستى است. حتى همسر هم نمى تواند باشد و اینجاست که با تمام مثبت اندیشى ام میگویم این دورى لعنتى :(

مى گویند عصر ارتباطات است و فاصله ها بى معنى شده اند اما حقیقت را از من بشنوید. دروغ مى گویند. هزار بار تماس تصویرى در روز؛ ده هزار بار تماس صوتى در روز، طعم یک لحظه حضور حقیقى را ندارد.


غ ز ل واره:

+ ناف دخترها را با ناز بریده اند

+ گردن درد  به قوت خودش باقى است

+ ماه اک دارد با تمام توان دست و پایش را در بغلم تکان مى دهد نمیدانم قصدش چیست. حس بى نوجهى درش هست که گوشى بدستم؟ یا نه؟

+ خیلى حرف دارم اما یا خوابم مى آید؛ یا عذاب وحدان دارم که به ماه ام کم توجه شوم، یا که سرمان شلوغ است و صدا به صدا نمى رسد

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا یکشنبه 21 آبان 1396 ساعت 21:09

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد