هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

مجنون تر از آنم ...

باید برایتان از حال خوب این روزها بگویم.

 از اینکه همان تاخیر چند روزه در آمدنم چطور دلم را آرام و راضی کرد که برای آرامش خاطر خودم و بقیه در این روزهای آخر بیایم و بمانم. 

از اینکه اینجا آنقدر هم که فکر می‌کردم همه چیز سخت و آزار دهنده نیست. مشکل فعلی ام نداشتن نت است و اینکه از بی کاری حوصله ام سر می رود.

باید بگویم برایتان که وقتی رسیدم خواهرک یک دست لباس دلبر بچه گانه گذاشت  توی دستم. یک بلوز و شلوارک مارک که بلوزش سپید است و شلوارکش یک آبی خیلی دلنشین. اگر از مارک بودنش می‌گویم فقط برای این است که من ایجا خیلی ابراز دلخوری کردم از هدیه ندادنشان به ماه اک. این را گفتم که بگویم درست است که تا حالا هدیه نداده بودند اما حالا که هدیه دادند بهترین را برایش خریدند. جای تان خالی حس دلنشینی بود این هدیه گرفتن و دیدن صورت خندان همسرک و بقیه.

باید بگویم برایتان که مادرک همراهی ام کرد برای دکتر رفتن و پدرک خیالش راحت نیست که رانندگی کنم و برادرک مرا تا کلاس مرکز مشاوره بارداری رساند و اینکه همه هوایم را دارند.

از اینکه عمه و خاله برای دیدنم آمدند و همان روزی که اوقاتم از بی تابی های خواهرک و اینکه دستم نمی رسد کاری برایش بکنم؛ تلخ شده بود.

از اینکه کسی از من توقع کار ندارد. 

از اینکه پدرک سه روز پی گیر پیدا کردن شیر خشت بود برای اینکه بخورم که ماه اکم زردی نگیرد.

از اینکه خواهرک برایم لیدی میل خرید که من توی زحمت نیفتم

از اینکه همسرک با همه مشغله اش مرا تا اینجا رساند

از اینکه برایش دلتنگم و گریه می کنم اما او صبوری می کند.

از اینکه همه چشم انتظار آمدن ماه اک اند.

از اینکه پدرک امروز می گفت چه فایده!! که تا ماه اک بیاید شیرین شود تو میروی؟! و من هم خندیدم هم دلم سوخت برای آرزوی شیرینش که دلش می خواهد ماه اک جلوی چشمانش بزرگ شود اما نمی شود و فقط گفتم می آیید خانه ما. ما هم می آییم

از اینکه مادر همسرک دلش اینجاست که روز زایمان باشد

از اینکه با همه سختی راه پیش رو و استرسی که گاهی از دست و پا می اندازتم؛ آرامشی در قلبم جا خوش کرده که دلم می خواهد تا ابد مهمان قلبم باشد

از اینکه همسرک سفارش می کند هر چه دلت خواست حتما بخر و بخور

از اینکه برایم بادام خام و انجیر خشک خرید و رفت

از اینکه بالاخره اینجا برای خودش خرید کرد و به دل من یک تی شرت هم خرید.

از اینکه خوشحالم شما هستید

از اینکه نت ندارم اما فکرم پیش شماست و نوشته های نخوانده تان

از اینکه کلاس بارداری مربوط به زایمان خیلی حس شیرینی داشت

از اینکه بالاخره همسرک راضی شد کلاس آموزش ماساژ زایمان را بیاید اما حیف روزهایی که او اینجاست موسسه تعطیل است.

از اینکه عمه ماه اک برایش ست خواب دوخته.

از اینکه فهمیدم چقدر همسرک برایش مهم است موقع به دنیا آمدن ماه اک کنارمان باشد.

از خیلی چیزهایی که الان به ذهنم نمی رسند اما حال خوشی دارند.


دلم میخواهد تمام حسهای خوب این لحظه را مثل برگهای گل بریزم توی بغل تک تک تان و محکم بغلتان کنم که بی تابی های بی منطق این دوران مرا تاب آرودید و همراهی ام کردید. نمی گویم بی تابی ها تمام شده اما دلم می خواهد حس های خوب این لحظه را داخل بغچه دلم محکم بپیچم و هر جا دلم کم آورد کمی گره بغچه را شل کنم تا حس های خوب سرریز کنند و دوباره خوب شود حالم.



غ ـز ل واره:

+ به دلایلی رمز پست قبل را عوض کردم اما فعلا به دلیل کمبود نت ممکن است نتوانم برایتان بفرستم. البته که دلم میخواهد حالا و امروز فقط همین ها را بخوانید. میخواهم حس های تلخ بماند داخل پستو.


+ اسمهایتان را برایم بنویسید. قصد دارم لیستی برای دعا تهیه کنم. بنویسید که مبادا کسی را از قلم بیندازم


+شارمین جان ممنونم در اولین فرصت خدمت میرسم.


+ رباب بانو من شما رو می شناسم؟!!


+ ان شالله سر فرصت به همه سر میزنم :)

نظرات 18 + ارسال نظر
مینا شنبه 1 مهر 1396 ساعت 19:18

ا سلام .... میدونی چند روزه هی وبتو باز میکنم و چشمم پست جدیدتو نمیبینه؟ انشالله به شادی و سلامتی زایمان کنی و نی نی بیاد تو بغلت ..
برای من و آجیمم دعا کن .

شما عزیزى. اتفاقا چند روز بود تو فکرت بودم آدرس وبت رو هم تو گوشیم ندارم

شما و آجى ات هم تو ایست اضافه مى کنم گلم
الهى خدا بخت بى غم روزیتون کنه

هستی شنبه 1 مهر 1396 ساعت 11:31

ممنون عزیزم بابت تبریک تولد. خیلی ممنون لطف کردی.

امیدوارم این روزهای اخر به خیر و خوشی بگذره.

خواهش مى کنم. ما دورا دور ارادتمند شماییم هستى جان

قربان محبتت بانو
ان شالله

رباب پنج‌شنبه 30 شهریور 1396 ساعت 18:53

نه عزیز، من وبلاگ نویس نیستم. عیب نداره، انشاالله دفعه بعد.
انشاالله به سلامتی بچه ات به دنیا بیاد، برای ما هم دعا کن.
با آروزی سلامتی و بهروزی


قربون محبتت رباب جان
حتما دعا میکنم اگر قابل باشم
ممنونم که از سکوت درومدى

برات بهترینها رو از هدا طلب دارم

دخترخوب پنج‌شنبه 30 شهریور 1396 ساعت 08:09

من و فلفلی
من و فلفلی
من و فلفلییییییییی
ما رو یادت نره توی لیست دعات جا بدیییی تو رو خداااا

اصلا شک نکن که تو رو یادم میمونه

سمیه چهارشنبه 29 شهریور 1396 ساعت 23:55

سلام عزیزم، من زایمان کردم و ده روزه که دخترک تو بغلمه. باید بگم بی نظیرترین حس دنیا را به زودی تجربه می کنی و همین طور سخت ترین روزها را. ایشالا زایمان راحت و خوبی داشته باشی، زیاد استراحت کن و به هیچ چیز حاشیه ای فکر نکن، فقط از آخرین روزهای بارداری لذت ببر و با تمام وجود حرکات جنین نازت را حفظ کن. بعد زایمان روزهای سختی داری و انرژی زیادی میخوای. از بودن کنار خانواده ت نهایت استفاده را بکن

سلام سمیه جانم. چشمت روشن خانومى. قدمش مبارک باشه خانوم کوچولوتون
دلم نمیخواد این روزا تموم شه عاشق این تکون خوردناشم
خصوصا وقتى جمع میکنه خودشو
ان شالله خدا حفظ کنه نى نى ات رو و همه نى نى ها صحیح و سالم و راحت به دنیا بیان

راستى طبیعى زایمان کردى؟

خورشید چهارشنبه 29 شهریور 1396 ساعت 20:31 http://khorshidd.blogsky.com

عزیزم امیدوارم صحیح و سلامت باشید نی نی برگردی خونه
خدا را شکر که همه چیز مطابق میلت هست
اگر صلاح دونستی بهم رمز بده
برات یه دنیا خیر از پروردگار خواهانم

ممنونم خورشید جان
واقعا خدا رو شکر
اما میدونى ما میتونیم شرایط رو مطابق میلمون برداشت کنیم یا برخلاف میلمون
مثل این مدتى که من با اعصاب خراب از همه چیز حتی قسمتاى خوب شاکى بودم

به همچنین
الهى دلت آروم بگیره و دوباره از ته دلت بخندى

هستی چهارشنبه 29 شهریور 1396 ساعت 15:52

خداروشکر میکنم بابت حسهای خوبت. چقدر خوبه که روزهای آخر قبل زایمان حس های خوب اومدن تو دلت.

انشالله به خوبی و راحت زایمان کنی و ماه اکت را بغل بگیری.

شاد و سلامت باشین

سلام هستى بانوى عزیز
خانم گل درست تو روزاى تولدت من بدجور درگیر بودم و نتونستم پیام بدم
تولدت با تاخیر مبارک. ان شالله ١٢٠ ساله بشى در کنار عزیزانت در کنال صحت و سلامت

بله هستى جون. فکر میکردم تا آخرش و حتى بعدش اعصابم داغون باشه
واى به لطف خدا خیلى بهترم و تونستم شرایطى که برام غیرقابل هضم بود رو بپذیرم
الهى آمین

به همچنین

مرضیه چهارشنبه 29 شهریور 1396 ساعت 14:14 http://because-ramshm.blogfa.com

سلاااآاام بر غزل بانوی عزیز
الهی صدهزار مرتبه شکر برای حال خوبتون:)
چقدر شاد شدم:) منم رفتم شمال کلی بهم خوش گذشته:*


برای مرضیه که من باشم دعای مخصوص کنید مخصوص

سلااااام بر مرضیه خانم گل
سپاس بیکران از این همه محبت
رسیدن بخیر خانوم. ان شالله همیشه به شادى باشید

حتما حتما
روی چشمام

مینا چهارشنبه 29 شهریور 1396 ساعت 01:51 http://mina.hosseininezhad@yahoo.com

خوشحالم که حال خوشی داری.ان شاالله ماهک ات صحیح و سالم به دنیا بیاد.میشه برای من دعا کنی من کنکوریم امسال در کمال ناباوری قبول نشدم دعا میکنی تو بهترین مسیر قرار بگیرم و به هدفم برسم.عاجزانه درخواست دعا دارم ازت مامان ماهک.میشه منو یادت بمونه..اسمم میناست

ممنونم مینا جان. ان شالله.
عزیزمى امسال در حق بچه ها خیلى اجحاف کردند و متاسفانه هیچکس هم جوابگو نیست
برای موفقیت و خوشبختى ات دعا مى کنم مینا جان.
حتما اسمتو تو لیستم مینویسم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 22:12

لطفاً برای خواهر من دعا کنید که همسر دلخواهش رو پیدا کنه. ممنون

حتما دعا میکنم
کاش لاقل اسمتو نوشته بودى دوست عزیز که بر اساس اسم تو ذهنم بمونه

شارمین سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 21:28 http://behappy.blog.ir

لیست دعا آغا من اول!


شما اصلا سرور

رباب سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 21:03

سلام
نه، ما همدیگرو نمی شناسیم. من از خوانندگان وبلاگ شما هستم.

سلام رباب جان
ممنونم که براى نوشته هام وقت میزارى
من الان با این نت نفتى و در مضیغه دسترسی به ایمیل ندارموبلاگ ندارى رباب جان؟

شیرین سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 18:41

سلام غزل بانو
من مدت زیادی هس که میخونمت البته یه مدت گمت کرده بودم دوباره یافتم و خیلی خوشحال شدم
راستی عاشق اسم ولاگ و قالبش هستم و همینطور نوشته های دلنشینت
چون نوشته بودی اسمهامون رو بنویسم منم خواستم خواهش کنم که من ناقابل رو هم لطفا یادت باشه که خیلی خیلی خیلی به انرژی های مثبت نیاز دارم....

سلام شیرین جان
واى چه حس خوبیه که خواننده هاى خاموش روشن بشن
اونم با این همه انرژى مثبت
ممنونم از نظر لطفت و حسن نظرت نسبت به اینجا

حتما حتما دعا میکنم
دلم میخواد همه حساى خوبمو مثل یک بغل گل بریزم تو دل و روى سر و دامن تو و همه خوانندهام

رافائل سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 16:01 http://raphaeletanha.blogsky.com

خداروشکر که این شادی به قلبت نشسته. صبر کن تا ماهک به دنیا بیاد، با خودش یه دنیا شادی به خونه تون میاره.

واقعا خدا رو شکر میکنم
قربونت رافایل عزیزم
ان شالله روزى خودت

فرانک سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 14:37 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

چه خوبه که خوشحالی غزل جون...
دست همشونم درد نکنه....
غزل خانوم ما یخورده عجوله...
بابت رمز ممنونم

خیلى حس خوبیه فرانک جون
عجول که چه عرض کنم!
خواهش میکنم دوستم

بهار شیراز سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 13:23

ای جانمممممممم...دلم قنج می رود برای خودت و ماه اکت...دیروز با فرفروک رفته بودم خرید. یه دست لباس بچه گانه را برداشتم و بوییدم و بوسیدم...
فرفروک یه پس کله ای بهم زد

اصلا شوما خودت خیلى عزیزى بهار بانو
قربون دلت که اینقدر مهربونه
واى بهار اینقدر با کامنتت خندیدم که نمیدونى
اصلا تصور اون صحنه اینقدر منو خندوند که بعد یک روز خستگى حالم جا اومد

زهرآ سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 13:09 http://asemanvaeshgh.blogsky.com

سلام غزل جان مدتیه میخونمتون.. و همیشه حس خوب گرفت از این دوران بارداری

برای کار و ازدواج خوووووب همه جوانان مخصوصا منو خواهرام دعا کنید.‌

سلام زهرآ جان
ممنون از وقتى که میزارى
خدا رو شکر که حس خوبى گرفتى☺️

چشم زهرآ جان محتاجیم به دعا

زن کویر سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 12:53 http://zanekavirrr.blogfa.com

من که مشتری اصلیتم مامان بانو. رمزو رد کن بیاد

قربون محبت شما بانوى کویرى عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد