هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

روزهای پر مشغله

تا همین الان کار می کردم. شستن لباسهای ماه اک ( البته فقط تریکوها) ؛ اتوی پارچه کمد و کشوهاش؛ اتوی لباسهاش؛ اتوی پیرهن همسر؛ تمیز کردن کشوی دراور و انتقال لباسهای همسرک به آنجا برای در دسترس تر بودن لباسهای برایش در روزهای نبودنم؛ تمیز کردن دوباره کشوها و چیدن لباسهای اتو شده و تمیز ماه اک؛ این وسط ها کمی وبگردی و شستن میزان متنابهی لباس که نه تمیز بود و نه کثیف)  و البته آشپزی که جز لاینفک برنامه های هر روز است؛ خریدن گوشت به همراه همسرک و بسته بندی گوشتهای چرخ شده که این بار گفتم آقای قصاب خودش چرخ کند چون نه توان مرتب کردن این همه گوشت رو داشتم نه جوان چرخ کردنش. راستش با آن نظمی هم که دوست دارم بسته بندی هایم داشته باشه بیشتر از دو ساعت مشغول بسته بندی شان بودم و خورد کردن گوشتها خورشتی و پختن استخوانها ماند برای فردا.

از شدت خستگی کمرم در حال شکستن است و فردا برای وقت سونوگرافی باید صبح زود بیدار شوم اما حال خوبی دارم. تمام امشب خدا را برای خرید گوشتها سپاس گفتم و دعا کردم هیچکس سرش را گرسنه روی زمین نگذارد و تمام مردها توان خریدن گوشت و شاید حتی سیر کردن شکم عزیزانشان را داشته باشند. تمام روز قربان صدقه ماه اک رفتم و برای لباسهایش خدا را سپاس گفتم. در کناش احساس موفقیت دارم برای انجام این همه کار. کارهای زیادی دارم که انجام بدهم احتمالا چند روز آینده برنامه همینقدر فشرده باشد.

نظرات 4 + ارسال نظر
فرانک چهارشنبه 15 شهریور 1396 ساعت 11:43 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

خسته نباشی مادر نمونه....
شهر را چراغانی کنید که ماهک خانم در راهن!!!

فرانک جونم مرسی
مررررسی دوستم مررررسی

رافائل سه‌شنبه 14 شهریور 1396 ساعت 21:35 http://raphaeletanha.blogsky.com

چه حس خوبی.
من منتظر تولدشم.

واقعا ممنونم رافایل عزیز
چه خوبه که دوستای آدم دوست داشته باشند نی نی ات بیاد

دریا سه‌شنبه 14 شهریور 1396 ساعت 12:13

سلام گلم..آفرینننننننننننن عزیزم..
خدا قوت..
بوس

سلام دریا جان
ممنونم

آبگینه سه‌شنبه 14 شهریور 1396 ساعت 11:11 http://abginehman.blogfa.com

از این روزها لذت ببر. شستن لباسهای کوچولو موچولو اقعا قشنگه من که کیف میکردم.
یکی از لذت بخش ترین کارهای الانم اینکه لباسایی که از تن پسرم درمیارم قبل شستن بو کنم و مست بوی تنش بشم. به قوله یکی از دوستام میگفت کاش میشد این بو رو ذخیره کرد.
غزل جان شاید بعدها کمتر وقت کنی سراغ وب بیایی فقط یادت باشه چندماه اول و نوزادی ماهک از تک تک لحظاتش لذت ببری مخصوصا قسمت بوییدن و بوسیدن زیره گلو
روزهای بسیار خوشی در راه است که به سختی الان میارزه

خیلی می چسبه خصوصا تصور هیکل ندیدش توی لباسها
وای بو رو نگو که محشره کاش میشد ذخیره کرد

تو که بارداری سختی داشتی اینو بگی یعنی دیگه خیلی خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد