هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

روزهای سخت مادر شدن

پشیمانم که چرا همان موقع از دکتر نخواستم توضیح بیشتری در مورد شرایط پیش آمده برایم بدهد که اینقدر دلنگران نشوم و حرفهای دیگران ته دلم را خالی نکند

یه بخشی از روز خوبم و از یک زمانی به بعد حسابی میترسم. به خصوص که از روز بعد از دکتر رفتن کمردرد گرفته ام و نمیدانم علتش چیست. قرار بود الان آرایشگاه باشم اما از درد کمر روی تخت ولو شده ام و ناهار هم نخورده ام. نه که دردش غیرقابل تحمل باشد! شبیه کمردردهای ماهیانه است. اما با روانم بازی میکند. اگر بیمارستان نزدیک بود همین امروز خودم را میرساندم بیمارستان تا با دکتر صحبت کنم شاید کمی خیالم راحت شود.

راستش از این وضعیت درونی ام به شدت ناراضی ام. هیچ دوست ندارم ماه اک تحت تاثیر این نگرانی ها قرار بگیرد اما بلد نیستم خودم را آرام کنم. شاید و فقط اگر شاید تا این اندازه تنها نبودم؛ این حجم از فکر و خیال روی مغزم و این حجم از ترس و دلشوره در دلم آوار نمیشد

نظرات 12 + ارسال نظر
فرانک دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت 01:16 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

ایشالا ماهک جان سالم و تپلی پا به دنیا بزاره تا این مامان غزل یکم آروم بشه

ان شالله
والا این بچه ها از قبل اومدنشون نگرانیاشونو جلو جلو میفرستن

ستاره شنبه 21 مرداد 1396 ساعت 13:23

به دلت بد راه نده غزل جان. ولی اگر انقدر مشغولت کرده دوباره برو دکتر خیالت راحت شه

فدای تو ستاره جانم
الان بهترم
ان شالله هفته آینده میرم

مریم شنبه 21 مرداد 1396 ساعت 11:08 http://yohoho.blogfa.com

خوبى غ‌زل؟

قربون محبتت مریم جان
خوبم شکر خدا
اومدم استراحت

:) جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 23:33

سلام غزل جان انشاءالله حال دلت آروم باشه و سلامت باشید

سلام لبخند مهربونم
ممنونم آمین
ان شالله حال دل هممون خوب باشه

مرضیه جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 12:05 http://because-ramshm.blogfa.com

سلام غزل بانو جان
امیدوارم روبه راه شی و این دوران برات سریع تر بگذره تا کمتر غصشو بخوری با خوشی و سلامتی البته بگذرد

سلام مرضیه جان گل گلاب
یعنی عاشق دعاهای قشنگ و دلهای پاک همتونم ها

مینا پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 18:03

فقط و فقط و ففط مواظب خودت باش .... نگران ماهک نباش خدایی که بهت بخشیدتش مواظبشم هست .... حالا یه کم ریزه میزه بشه هم عیبی نداره زود بزرگ میشه ....
میگم نمیتونی بری پیش مادرت؟ همش دو ماه مونده ....

چشم میناجونی
بله واقعا خدا خودش محافظت کنه از همه تو راهی ها
دوماه زیاده مینایی
نمیتونم اینقدر طولانی همسرکمو تنها بزارم

رافائل پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 15:10 http://raphaeletanha.blogsky.com

غزل جان نترس. هیچ اتفاقی نمیفته. همه چیز به خوبی پیش میره. اینقدر به حرف دکترها اکتفا نکن. طبق سونوگرافی آخر یکی از دوستام قرار بود بچه سه کیلو و صد باشه ولی وقتی دنیا اومد دو و ششصد بود. برای یکی دیگه گفته بودن بچه سه و نیم کیلو وزن داره ولی سر زایمان چهارکیلو بود. نه پزشکا خدا هستند و نه دستگاهها خیلی درست و حسابی هستند. توکل کن به خدا و آروم باش.

راستش رافایل جان لحن دکتر خیلی آروم بود
کلا دکترم حرفای استرس زا نمیزنه
ایراد از منه که نخواستم بیشتر توضیح بده که جی شده و وضعیت چطوره؟
همسرک معتقده که دکترم خیلی محتاطه و محکم کاری میکنه
ولی فکره دیگه هزارتا راه میره
دقیقا فقط باید توکل کرد به خدا

زهرا پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 09:46 http://pichakkk.blogsky.com

آدم وقتی برمی گرده خونه تازه میشینه فک می کنه که منظور از حرفا دقیقا چی بود؟ نکنه فلان و بهمان ، ...
اگه می تونی دوباره یه سر برو، حداقل خیال خودت راحت بشه.
من که سه شنبه دوباره رفتم مطب. تازه یه کم هم زیرآب اون یکی همکارشون رو زدم که این چه مدل برخورد با مراجعه کننده ست؟ استرس وارد می کنن بعدشم هیچ توضیح قانع کننده ای نمی دن و آدم رو می پیچونن
راستی مرسی بابت پیام ها

من بعد دو روز تازه نشستم به فکر کردن
نشد زهراجون راهم دوره سخت بود برم

خواهش میکنم

مریم چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت 20:41 http://yohoho.blogfa.com

بعید میدونم کارى کرده باشی که واسه ماهک ضرر داشته باشه
خدا بخواد ماهکت سالم و سرحال میاد بغلت. جوش چیزى که دست خودت نیست نزن

کار خاصی که نه
ولی کلا زیاد اهل احتیاط در این دوران نبودم
مثلا چهار کیلو گوشت رو خودم خریدم بردم خونه
شاید از اون بوده

آبگینه چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت 20:21 http://abginehman.blogfa.com

غزل جان من اصلا نمیخاستم دلشوره در تو ایجاد کنم؛ فقط با خودم گفتم الان بدونی و رعایت کنی ان شاالله همه چیر خوب پیش میره
در مورد وزنگیری واقعا نگران نباش. اما کم کردن فعالیتت و بستن گن رو رعایت کن. خدا مراقب همه نی نی ها هست.
تو الان چند هفته هستی؟ ان شاالله۳۶هفته رو که تموم کنی ماهکت کامله کامل شده و هر روز اضافه تر مهمون دلت باشه وزنش بیشتر میشه
دکترا مواردی که احتمال زایمان زودرس باشه آمپول بتا رو تجویز میکنن که ریه بچه سریعتر کامل شه. من تو ۳۲هفتگی زدم. سه تا از دوستام که تو زایمان اولشون سابقه زایمان زودرس داشتن تو ۲۸هفتگی. دکتر تو هم احتمالا بهت تجویز میکنه.
تو استراحت کن و سرپا وانستا من بهت قول میدم همه چیز خوب پیش میره

نه گلم حرف تو نیست
خاله ام که ماه آخر مشکل پیدا کرده بود شرایطشو میگفت نگران شدم
ان شالله تا یک ماه دیگه باید خیلی رعایت کنم☺️
شاید واسه منم بنویسه
دارم تلاشمو میکنم
ببینیم خدا چی میخواد

لیلی چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت 18:49 http://aprnik5.blogfa.com

عزیزدلم بدترین کار تو این شرایط استرس داشتنه..هرچند که میدونم اجتناب ناپذیره..ولی اصلا نگران نباش.بیشتر این دردها معمولی و طبیعی هستن و برای همه پیش میان. اگه خیلی هم حس بدی داری حتما دکتر برو که خیالت راحت شه و این استرس کمتر اذیتت کنه. ولی من مطمئنم هیچ چیز خاصی نیست

امان از استرس
ان شالله که هیچی نیست
هفته آینده باز دکتر رو نیبینم میپرسم

رویا چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت 18:28

غزل جان تنها راه حل مراجعه به دکترت هست، اینجوری خیالت هم راحت می شه وگرنه اذیت می شی با این فکر و خیالا

کاش راه دور نبود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد