هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

شوهر آهو خانم

با عرض معذرت تو روح کتاب شوهر آهو خانم که گند زد به اعصابم و یک ساعت است دارم فحش میدهم و حرص میخورم که مردها چرا اینقدر بی چشم و رو می شوند و گ...ه می زنند به زندگی مشترکشان و تازه حق به جانب می گویند مگر خلاف شرع کرده ام؟

چه کسی این کتاب را توصیه کرد که من  را با همه دلواپسی هایم برای ماهک به جای آرام شدن آشفته تر کند؟

کتاب به نصف رسیده. از توصیفات زیاد از حد اش حوصله ام سر می رود و داستان کتاب اعصابم را بهم ریخته. سرم می سوزد و خواب صبحم را خراب کرده. اما کنجکاوی تحریکم می کند که ادامه بدهم شاید آخر داستان نظرم عوض شود


بعد نوشت:

قصه از دو سوم که گذشت دیگر حوصله نکردم و به آخر پریدم و چون این وسطها از اتفاقات رخ داده بی خبر بودن، خلاصه داستان را از ویکی پدیا خواندم

باز هم نظرم همان است که بود. نه تحمل خواری و خفت آهو را داشتم نه تحمل عوضی بودن میران و از هما چندشم می شد. راستش از این سبک داستان حالم بهم می خورد. تمام روزم به گند کشیده شد و احساس پوچی و به درد نخوری دارم که وقتم را برایش هدر دادم. بماند که شاید شما خوشتان بیاید

نظرات 7 + ارسال نظر
فرانک جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 01:23 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

کلا بیزار میشی از مردها با این کتاب

واه واه
بیزار که هیچ
باید هر لحظه عقشون زد

دخترخوب سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 14:22

من کتابو نخوندم ولی چرا از هما چندشت میشه؟هماها همه با کلاس و بافرهنگن

اصلا خودتو با همای کتاب مقایسه نکن
همش میگفتم کاش اسمش یه چیز دیگه بود
چون هما یه زن هوس بازه و خونه اشو رو آشیونه آهوی بدبخت میسازه
اون که ببببله اما همای قصه خیلی عرضی بود از نظر من
و خوب تو قصه بود دخترجان

مریم سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 08:20 http://yohoho.blogfa.com

منم این کتاب و شروع کردم ولى دیدم نمى کشم ولش کردم. کاش تو هم همون اول میذاشتى کنار.

واسه اون قضیه هم مرداى ما اینجوری برداشت مردن، وگرنه خودم از آقاى انصاریان تو سمت خدا شنیدم که یه آقایى میره پیش امام رضا میگه میخوام صیغه کنم، میگن زن دارى؟ میگه آره، میپرسن بچه دارى؟ میگه آره میگن صیغه رو که واسه تو نذاشتن

آره مریم جون باید بیخیالش میشدم
چه جالب
اینو نشنیده بودم
کاش برای هیچ زنی چنین اتفاقی نیفته و مردا قدر زنهاشونو بدونند

ستاره دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 16:04

من کلا از حقه بازی خوشم میاد چه مربوط به زن باشه و چه مرد، ولی واقعا بنظرم در دنیای واقعی زنها حقه باز ترن

عوضش من سرم میسوزه و درد میگیره از دیدن یا خوندنش
شاید اینطور باشه
در اینصورت مردها عوضی اند

لیلی دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 14:40 http://aprnik5.blogfa.com

موافقم.کتاب اعصاب خورد کنیه. به نظرم ادامش نده

لیلی جان
تو هم کتاب رو خوندی؟
بیا در گوشم بگو آخرش چی می شه؟

ستاره دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 13:03

چند بار خواستم بخونمش اما همین که شروع میکردم منصرف شدم، پس بخونمش دیگه

ببین ستاره جون
من حوصله ام از توصیفای زیاد وضعیت و شرایط یا آدمها سر میره
یکی اینکه زیادی توضیح داده
یکی اینکه من اعصابم به این حقه بازیهای مردا و مظلوم بودن زنها نمیکشه
اینقدر از صبح حرص خوردم که هنوز دارم فحش میدم و دعا دعا میکنم در ادامه پوزی از یارو به خاک مالیده بشه که نفس من حال بیاد

حالا ببین با این توصیفهای من دوسش داری؟
شاید هم تموم شه و خوشم بیاد
امیدوارم ته داستان قشنگ باشه
ولی فعلا فقط از سر کنجکاوی ادامه میدم

شارمین دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 11:48 http://behappy.blog.ir

سلام غزل جان.

به همونی که توصیه کرده بخونیش بگو خودش بقیه ش رو برات تعریف کنه!!!

خیلی از مردها فقط برای همین مورد خاصه که شرع براشون مهمه. برای هزار و یه کار دیگه شون شرع کیلویی چند؟!

سلام شارمین عزیز

یادم نیست کی بود!
ولی بد تعریفشو کرده بود

اونکه نگو
او دنیا ما زنها باید بگیم خدا توضیح بده بهمون علت این اجازه رو که کردنش کلاه شرعی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد