هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

می بینم و نشسته ام

هر بار که یک جفت جوراب یا یک لباس یا کفش یا هرچیزی برایش می‌خریدم، تا یک هفته آن خرید کوچولوی دلبر، روی مبل یا میز ناهار یا هرجایی که می‌توانست جلوی چشم من باشد، می‌ماند تا من هر بار از کنارش رد می‌شوم ببینم و ذوق مرگ شوم و قربان صدقه دخترک نازدانه‌ام بروم که اینقدر خریدهایش قشنگ شده... از طرفی به نظر خودم من یکی از انرژی مثبت‌ترین و شادترین خانم‌های باردار بودم. هر کسی را می‌دیدم به نوعی ناله می‌کرد اما من آنقدر با این شرایط و این دوران کیف می‌کردم و زندهگی می‌کردم که نمی‌فهمیدم چرا اینقدر ناله می‌کنند و آنقدر منتظرند این بار شیشه به زمین برسد و تمام شود این دوران....


حالا اما مثل هفته قبل بی دلیل عصبی و خشمگین نیستم اما خوشحال هم نیستم. هر روز یک چیز خیلی کوچک می‌تواند انرژی منفی‌اش را به من منتقل کند و من را از کار و زندگی بیندازد و هرچه با تلفن و کار خانه و بیرون رفتن و حتی آرایشگاه رفتن هم سر خودم را گرم کنم، فقط کمی بهتر می‌شوم اما شادی به شکل قبل‌اش بر نمی‌گردد. البته که همچنان عاشق این دوران هستم و دلم نمی‌خواهد به این زودیها تمام شود اما....

منی که لحظه شماری می‌کردم برای آمدن سرویس‌اش و خریدهای کلی! ... سرویس‌اش را می بینم و نشسته ام. نایلون‌های آن همه خرید پنجشنبه از بهار را می‎‌بینم و نشسته‌ام. کالسکه و کریرش را می‌بینم و نشسته‌ام... روتختی که دلم می‌خواست را می‌بینم و نشسته‌ام... ذوق مرگ نمی‌شوم!!... قربان صدقه‌اش!!!! چرا قربان صدقه‌اش می‌روم اما انرژی مثبتی که داشتم را جایی گم کرده‌ام و تا نباشد دلم‌ نمی‌آید اتاقش را بچینم. دلم نمی‌خواهد بعدها و چند سال دیگر یادم بیاید که وقت چیدن اتاقش چقدر بی حال و ناشاد بودم... البته که غمگین نیستم اما من دلم شادی می‌خواهد

مطمئن نیستم اما شاید اگر تنها نبودم برا چیدن اتاقش!... شاید اگر خاله‌اکش بود که با جیغ و هیجان قربان صدقه‌اش می‌رود!... یا عمه‌اکش که با همان متانت دلش ضعف می‌رود!... من هم به وجد می‌آمدم و دستم را به زانو می‌گرفتم و با یک موزیک شاد اتاقش را می‌چیدم


تنها کاری که کرده‌ام اینست که یک بار جامعه کبیره را داخل اتاقش رو به تخت‌اش نشستم و خواندم و اینکه از دیروز بلوز و شلواری را که در خریدهای کلی پنجشنبه خریدم را پهن کرده ام وسط اتاقش و هربار می‌روم و نگاهش می‌کنم و لبخند پهنی روی صورتم نقش می‌بندد و قتی همان جا وسط اتاق توی همان لباسها تصورش می کنم که آغون آغون می کند و پاهایش را به زمین می کوبد.



غ‌زل‌واره:

+چقدر خوب است که نوشتن هست... چقدر خوب است که شماها هستید... حالا که اینها را نوشتم انگار درونم آرام گرفته و حالم خیلی بهتر است. ماهک طفلکم دو ساعت است که گرسنگی را تحمل کرده و حالا دارد خودش را می‌کشد و پاهایش را به درو دیوار می‌کوبد که زود باش

 

 

+ بالاخره بعد از یک ماه اِرور 1009 رفت و می‌توانم برنامه دانلود کنم واسه گوشی. بد توی خماری‌اش مانده بودم. این هم اسکرین شات تقویم فارسی منِ ندید بدید :)) با اینکه رنگبندی قشنگی دارد اما من دلم اذان گو می خواهد خوب چرا این اذان ندارد؟



نظرات 7 + ارسال نظر
دختر خوب چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 15:27

من رمزتو پاک کردم

خوب حرف بزن دخترجون

مینا سه‌شنبه 27 تیر 1396 ساعت 20:34

غزلک بهت نمیاد منفی باشی

مینا نمیدونم چی به سرم اومده
خسته ام خیلی خسته ام
این دو هفته اندازه چند سال حالم بد بود
برام دعا کن

مرضیه سه‌شنبه 27 تیر 1396 ساعت 19:15 http://because-ramshm.blogfa.com

سلام
غزل جان چقدر خوبه که فرشته توو دلت داری ☺

سلام مرضیه جان

ان شالله بخیر و شادی روزی خودت بشه گلم

فرانک دوشنبه 26 تیر 1396 ساعت 15:43 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

سلام غزل مهربونم......
به نظرم تو خیلی آدم مهربونی هستی....
اصلا باور نمیکنم که روزی عصبانی بشی...!!!
این روزها هم میگذره ....

سلام فرانک جانم
عزیزمی تو
همه میگن خیلی مهربونم اما آدمای مهربون هم عصبانی میشن
خدا کنه خوب شم تا روزای دو روح در یک جسم بودنمون شاد بگذره و متفاوت

زهرا دوشنبه 26 تیر 1396 ساعت 13:42 http://pichakkk.blogsky.com

سلام
امان از این بالا و پایین های هورمونی این دوران!
بقول تو دلیل خاصی هم واسه این عصبانیت ها و دل های گرفته نیست. بعد که می گذره تازه می گی چه خبر بود اینقدر حالم بد بود!!
به نظر منم اتاق رو با انرژی بچین. اگر الان خیلی روبراه نیستی صبر کن. عجله نکن. مطمئنم به همین زودی ها روبراه و دوباره شاد می شی

سلام گلم
ای امااان

دقیقا

بیخیالش شدم
همه چیز تو نایلونهاش مونده

رویا دوشنبه 26 تیر 1396 ساعت 12:48 http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

اکثرا خانما تو این دوران خیلی استرسی ان، جاری من هر وقت منو می دید می گفت خواهش می کنم دعا کن سالم باشه ، سونوگرافی هم سالم گفته بود، البته استرس طبیعی هست این دوران ولی توکل هم باید باشه
چند ماهه ست الان؟؟

خوب رویا جان استیبل بودن اوضاع زندگی هم خیلی موثره
اینکه من دوباره باید میگشتم دنبال دکتر تو زادگاه برام فشار بزرگی بود

مریم دوشنبه 26 تیر 1396 ساعت 12:29 http://yohoho.blogfa.com

شادی ت دوباره برمیگرده مادرک
وقت بده، به هر حال استرس داشتی.

راستی وقت ارور میده، میتونی با vpn دانلود کنی، من هات اسپات دارم و راضیم تقریبا

راستش مریم نگرانم
واسه خودم و آینده این بچه

دوست دارم تنهایی رو اما زیادی تنهام میترسم کار بده دستم

فکر کن از اولش vpn نصب کردها اما من اصلا خوصله گوشی بازی نداشتم
هرمی دیگه بود تو این یک ماه کنه و بنهشو کشیده بود بیرون
باید نرم تفزارها رو با آیدی خودم نصب میکردم اما خوصله اش نبود
اینvpn چند ماه است؟چطور میشه شارژ کرد اگر اکسپایر شد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد