به نظر می رسد که سرماخورده ام و ته دلم خدا خدا میکنم از نوع بسیار سبک باشد چون هم امکان خوردن دارو نیست و هم فرصت زیادی نمانده تا آماده کردن خانه برای پذیرایی از عزیزان همسرک جان. نه که عزیز من نباشند اما چون نسبت خونی شان با همسرک است اینطور خطابشان میکنم.
خستگی میهمانی پنجشنبه و کم خوابیهای دو شب گذشته و چند ساعت رانندگی با این اوضاع جسمی، دیشب مرا به جایی کشانده بود که حس میکردم کمرم رسما در حال نصف شدن است. اما بعد از سحر با وجود این همه خستگی و کم خوابی و سرماخوردگی تا ساعت شش خواب به چشمانم نیامد.
حالا اما میخواهم کار کنم و خانه مرتب کنم؛ نه خانه مرتب کردن معمولی. بلکه باید برق بزند که آبرویم پیش مادر همسرک حفظ شود. گفته بودم مادر همسرک در حد تیم ملی تمیز است و همیشه خانه اش برق میزند؟ سرماخوردگی چشم هایم را داغ کرده و تنم را دردناک و بی جان و من اینجا رو تخت از گوشه چشمم پیرهن صورتی آویزان روی دیوار دخترکم را ذوق مرگم و لیوان ویتامین ث به دست، کارهایم را مرور میکنم و در فکر ستیزم با این بی حالی سرماخوردگی که اراده کنم و بلند شوم و بزنم به قلب کارها.
پنجشنبه از رنده مخصوص هویج دو انگشت شصت و سبابه دست راستم بریده و دردناک است و تایپ کردن را سخت کرده اما من دلم میخواهد حرف بزنم. از چی؟ نمیدانم! راستش اصلا مهم نیست از چه چیزی بگویم. فقط مهم اینست که حرف بزنم از هر چیزی که بشود.
ماه اکم تکان میخورد. موقعیت تکانهایش از زیر شکم به مرور به وسط شکمم رسیده و من هر از گاهی فقط با دستم شکمم را نوازش میکنم. راستش هنوز بعد از چند ماه نتوانستم یک مکالمه دلچسب با ماه کوچکم داشته باشم. نهایت کلامم ”عزیز دل مادر” است و قربان صدقه هایی از این دست.
هنوز درگیر انتخاب دکترم. یک روز با همه دعوا کردم و گفتم من همین جا می مانم اما همسرک و مادرک آنقدر با اما و اگرهایشان دلواپسم کردند که سعی کردم کوتاه بیایم.
صدای اذان ظهر به گوش میرسد و من در این هوای خوب امروز پنجره ها را بسته ام و پتو را تا روی سینه ام کشیده ام و به نماز و خواب و کار فکر میکنم و از همه مهمتر چالش هر روز: ”چی بپزم؟؟؟؟؟؟!”
غ زل واره:
+ راهکاری برای غلبه بر سرماخوردگی بدون دارو دارید؟ باید کار بکنم. راستش اصلا حوصله غرغرهای همسرک در دقیقه 90 قبل از رسیدن مهمانها را ندارم که برای نامرتبی ها بخواهد غر بزند. اینجور وقت ها تمام مرا زیر سوال می برد ( البته این برداشت من است) آنقدر که آن لحظه ها آرزو میکنم اصلا هیچوقت مهمانی نداشته باشم.
+ کم انرژی بودنم فقط بخاطر سرماخوردگی است وگرنه سرپا شوم همان غ زل خوشحالم. خدا کند جسمم مرا یاری کند تا آخر هفته که مهمان ها هستند. بعدش فرصت برای خوابیدن و ولو بودن هست
انشالله زود خوب میشی
خودت رو خسته نکن
غر بزنه هر کی میخواد
سلامتی خودت و دخترت مهم تره
آدم عادی وقتی سرما می خوره استراحت میکنه
شما که دیگه جای خود داری
ممنونم سپیده جان
الان خوبم
یه روزش افتضاح بودما
آبلیمو وعسل و یه مقدار آب ولرم برای سرماخوردگی...
تو دوران بارداریم خیلی خوردم
خوردم فتانه جان
این معجون منه وقتی سرما می خورم
ازخدابرایتان :
روزی مریم , تقوای حسین, قلب خدیجه, دوستی فاطمه, جمال یوسف, ثروت قارون , صبرایوب , عدالت علی , حیای زینب, وفاى ابالفضل و محبت اهل بیت رسول الله (ص) را خواهانم
عید فطرتون مبارک
سپاس بیکران لبخندجان
عید شما هم مبارک
تکان هاش خیلی کیف داره، مثل ماهی سر میخوره این ور دل اون ور دل ... مارپیچ میره
خیلی بهارجان
از همین الان دلم برای این روزا، اون وقتی که دیگه تو دلم نیست تنگ میشه
توصیه من به شما مادر و دختر خواب و خواب است. و اینکه برای برق انداختن خونه یکی رو بیاری. با سرما خوردگی و بارداری خیلی اذیت میشی بخوای خونه تمیز کنی. امیدوارم زود زود خوب بشی عزیزم ❤
فدات ستاره جون
خواب خیلی خوبه
بیخیال برق شدم
البته که همسر خیلی مخالفه که یه غریبه بیاد تو خونه و خوبیش اینه که من بخاطر وسواسم رو کارها کسی رو قبول ندارم وگرنه این دوران بخاطر این مسیله زیاد دعوامون میشد
مچکرم گلم
ستاره این قلب رو چطوری میزاری؟
غزلک خودتو خسته نکن ... راستش داروی گیاهی مناسب زن باردار نمیشناسم .... علی الحساب اگر برات ضرر نداره شربت آبلیمو و عسل بخور . سوپ مرغ و پیازم خوبه
داروهای گیاهی که انگار همشون مشکل دارن
آبلیمو عسل و ویتامین ث و شلیل قوت این دو روزمه
خونه ات تمیزه به خودت سخت نگیر
بدن مریض بهترین درمانش استراحت و خوابیدنه
من اوایل بارداریم که سرماخورده بودم شلغم و شیر داغ میخوردم و خیلی سریع خوب شدم
ان شاالله بهتون خوش بگذره، بنظرم مرضیه جون هم درست میگه. پاشو برو شلوار بخر و به فکره لباسای مهمونیتون باش
استراحت خوبی بود دیروز آبگینه جان
خونه تقریبا مرتبه یه کمدها باید نظم بگیره برای خفظ آبرو
مچکرم
والا فکر کنم بهتره یه چیزی از هنینایی که هست جور کنم تا حالا که هنسر بعد شش ماه اراده کرده کابینت خرابو درست کنه اول اون کار انجام بشه
شاید با مهمونا شد بریم خرید
چقدر عااااااالی که استراحت کردین:)
درسته میگین آخرشم خواستم بنویسم البته الان من بیرون ایستادم و میگم اما جا موند:)
هرکسی اونم باهوش و ذکاوت شما در نقش خودش بهترینه
شما که دیگه گل سرسبدی:*
عزیز منی
ان شالله به شیرینی این روزها رو تجربه کنی
قربون محبتت. از کجا میزان هوش و زکاوت منو سنجیدی؟
سپاس بیکران از این همه تمجید
به پای شما که نمیرسیم
سلام
میدونی غزل جان کاهی وقتا خیلی حرص میخورم مثلا الان خب شما بارداری و باید اول به فکر خودت باشی و حتی به فکر زیبایی هایت
من والا باشم خونه رو یه تمیز عادی میکنم نه حالا برق بزند!! تازه همین تمیزکاری رو هم در موقع حضور همسر انجام میدادم اما اولش به فکر خودمم که حالا کدام لباس بارداری با جه رنک بهم میاد جلوی مهمونام تن کنم جقدر سرحالیم تووی جشم هست بس بخودم برسم والا یک زن بشاش و سرحال و شیک خعللللللللی مهمتر از یه خونه فوق العاده تمیزه خیلی خودتونو خسته میکنید!!
سلام.
مرضیه جانم دلم میخواد برق بزنه اما خوب توانش رو نداشتم و امروز استراحت کردم
من نزدیک مهمونیام زیاد کار میکنم اما الان توانشو نداشتم
اتفاقا به لباس هم فکر کردم و تصمیم گرفتم اما ایراد کار اینه که کسی نبوده باهاش شلوار بخرم و الان مشکل شلوار دارم
لباسهامو فردا اتو میزنم
و راستش به لطف مهمونی پنجشنبه خونه نسبتا مرتبه
اونا هم زنگ زدن کار نکن ما میخوایم بیایم کمک اما مرضیه جون بزار بری خونه خودت
اصلا دوست نداری کسی بیاد و خونه ات مرتب و تمیز نباشه
خیلی گلی