هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

پرده بردار و برهنه گو...

با صدای زنگ موبایل همسرک بیدار می‌شوم و کلمه آمینیوسنتز توی ذهنم تکرار می‌شود. صدای دلنشین باران تمام فضا را پر کرده. تمام شب کنار رودخانه قدم زده بودم و به آمنیوسنتز فکر کرده بودم. همسرک و نازدانه؛ یا نبودند یا نداشتمشان. پس اگر نداشتمشان آن همه نگرانی کنار رودخانه برای چه بود؟ برخلاف همه روزهای دیگر که با آرامش بیدار می‌شوم؛ قلبم آشوب است. سعی می کنم فقط صدای قطره های باران را بشنوم نه صدای نگران کننده‌ی ذهنم را. دستم توی موهای همسرک است و نوازشش می‌کنم که قرار است صبح به این زودی و زیر این بارانِ تند از خانه را ترک کند... اما واقعیت چیز دیگریست. نوازشش می کنم چون به نوازش نیاز دارم. چون دلم می خواهد کسی دستش را بگذارد روی قلبم و بگوید آرام باش... همه چیز خوب است و من آرام آرام شوم.

به سختی بلند می‌شوم. سردم است. جلیقه کنار تخت را تنم می کنم و با چشمهای بسته پاهایم را روی زمین می گذارم و بلند می شوم. از فریزر نان در می آورم و نان‌های یخ زده را داخل فر می گذارم. بعد از یک دقیقه که می‌خواهم نان‌ها را باز کنم دستم به لامپ گرمایش فر می‌چسبد. اهمیتی نمی‌دهم و با عجله وسایل را آماده می‌کنم. در حال لقمه گرفتنم که چشمم به دستم می‌ افتد که می‌سوزد. آنقدر بد سوخته که سفید شده. می‌دانم جوابش چیست اما می‌گویم سوختم!! و او بدون تفکر می‌گوید مگر بار اولت است؟!... با خنده زورکی و بدون انرژی می‌گویم حرف تازه‌ای بلد نیستی؟ می‌گوید باید بیشتر مراقب باشی جایش روی دستت می‌ماند ... و من می مانم و حسرت یک دلسوزی ساده و دستی که روی سرم کشیده شود.


تند تند پنیرها را روی نان می‌کشم و پسته‌ها را لای نان می‌گذارم و لقمه ها را می‌پیچم و با خدا حرف می‌زنم... می‌گویم خدایا من دلم بچه خواست! اما سالمش را‍‍!! خدایا تمام رویای دهه بیست زندگی‌ام داشتن کودکی سالم بود و خودت می دانی چقدرخوابش را دیدم و عین واقعیت  حس‌اش کردم. خدایا همیشه دوست داشتم اما سالمش را می‌خواستم و می‌خواهم. خدایا درست است که می‌گویم هنوز حس خاص و متفاوتی ندارم... درست است که هنوز هم نمی‌توانم برایش حرف بزنم اما هر دو می‌دانیم که چه بخواهیم چه نخواهیم تغییراتی درون من رخ داده که این ماهی ‌اک چند سانتی تمام  وجودم را به خودش اختصاص داده. خدایا لطفا این بچه سالم باشد.

همسرک با عجله آماده می‌شود و می گوید زود باش دیر است. هر چه گرفتی کافی است و من می دانم که هنوز وقت دارم که لقمه های بیشتری بگیرم . این مکالمه تکراری هر روز است.... از زیر قرآن ردش می‌کنم و برای سلامتی اش آیة‌الکرسی می‌خوانم. وضو می‌گیرم و بعد از نماز، سر جانماز اشکهایم می ریزند و دوباره التماس


غ زل‌واره:

+هنوز جواب حاضر نشده. هر چه به تاریخ جواب نزدیک‌تر می‌شویم نگرانی‌ام بیشتر می‌شود.  و چیزی که مثل خوره به جانم افتاده این است که مبادا اگر جواب خوب بود همان یک درصد کاذب باشد؟؟ خدایا ....

+ اصلا نمی‌دانم چرا اینقدر آمنیوسنتز در ذهنم تکرار شده بود. الهی که همه چیز خوب باشد و نیاز به این یکی نباشد.

نظرات 14 + ارسال نظر
زیبا سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 18:49 http://roozmaregi40.persianblog.ir/

سلام غزل جان. این نگرانیت طبیعیه. همه مادران اینجورین. انشالا که بچه سالم و صالح نصیبت بشه

سلام زیبا جان
الهی روزی همه خانومها بشه

آبگینه سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 15:41 http://abginehman.blogfa.com

غزل جان جواب حاضر شد؟

آمد آبگینه جان
نوشتم

دریا سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 14:50

سلام عزیزم.. چقدر زیبا مینویسی..

عزیزم خاطرت جمع.. نی نی سالم سالم..

بوووسسس

سلام دریا جان خوش آمدی...

ممنون دوست عزیز

:) سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 14:35

سلام بر غزل خانوم گل :)
من الان این پست رو خوندم...
خانم خانم ها چرا نگران؟! انشاءالله اون بالایی حافظ خودت و نی نی باشه...
راستش یه دوستی دارم اونم خیلی نگران بود پنج تا نمک بهش نذر کردم تا انشاءالله به سلامتی فارق بشه فک کنم 27فرودین آقا پسرش به دنیا اومد پنج تا هم نمک به تو نذر میگم نگران نباش انشاءالله جواب آزمایش خوب میاد نذرم رو ادا میکنم...

سلام بر لبخند بانوی یکدانه:)
حقیقتا که اون بالایی نگهدار هممونه گلم
قربون محبتت که اینقدر ماهی. من چطوری جبران کنم این همه محبتت رو عزیزکم؟

:) سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 14:26

استاد جان روزت مبارک

مرسی عزیز دلم ممنون

لیلی دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 15:21 http://aprnik5.blogfa.com

عزیزم اصلا به دلت بد راه نده. این نگرانیها و استرسها طبیعین. مخصوصا الان که این ازمایشات و غربالگریها زیاد شدن.

تمام تلاشم رو کردم لیلی جانم اما یهو دلم خالی میشد
آره بابا تقصیر این آزمایشهاست

تو چطوری دوستم؟ چه خبرا؟

تیلوتیلو دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 15:06 http://meslehichkass.blogsky.com/

اولین باره اومدم اینجا و با خوندن پستت دلهره گرفتم
اما ته دلم روشنه
انشاله که پست بعدی پر از خبرهای خوب باشه

روشنی ها جواب داد گلم
خوش اومدی به اینجا

مه سو دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 12:34 http://mahso.persianblog.ir

ان شا الله فرزند سالمی به دنیا میاری....نگران نباش و به دلت بد راه نده....توکل به خدا...

ان‌شالله همینطوره

امیدمون به خداست

بهار شیراز دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 12:13

آخ جوووووون نی نی
این آیکون رقصه کجاست...میخوام برات برقصم از شادی . دختر بود اسمشو بزار بهار

عزیــــــــزم بهارجون
اینجا این آیکون رقصه را نداره متاسفانه
قربون مهربونیات که میخوای برقصی.... منم فکر میکردم باید برات برقصم‌ها البته خوب الانم میشه رقصید
به این اسم هم فکر کردم اتفاقا

ستاره یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 20:11 http://setareha65.blogsky.com

نگران نباش عزیزم. ایشالا سالم سالمه

ان شالله

آبگینه یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 19:16 http://abginehman.blogfa.com

غزل جان حالت رو میفهمم، خودم تو این موقعیت نبودم ولی همراه خواهرم که این شرایط رو داشت بودم
نی نی تون حالش خوبه خوبه
بعد از گذشت این سختی ها نی نی تون اوووونقد شیرین میشه که نگو، هرسری که بغلش میکنی خداروشکر میکنی که فرشته نازت صحیح و سالمه

عزیزمی ممنون که هستی
الهی نی نی شما هم سالم و صالح باشه و در کمال صحت و تندرستی بیاد تو آغوشت

رافائل یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 17:55 http://raphaeletanha.blogsky.com

نگران نباش غزل جان. ان شاءالله که همه چیز خوب است. این روزها تموم میشن و تو کودکت رو در آغوش میگیری. شاد باش عزیزم.

ان شالله که خوبه
دلم به دعاهاتون گرمه
مرسی که هستی گلم

مینا یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 15:58

بد به دلت نیار .... هر چی خدا بخواد خیره ....
فقط مثبت باش ...
نی نی سالم سالمه فقط الان با استرس تو استرس داره ... بعد که دنیا اومد خیلی گریه میکنه ها .... مامان خوب و شاد و پر انرژیی باش لطفا

دارم سعی میکنم اما گاهی خارج از کنترل من میشه
الان آروم ترم به لطف دعاها و نمازهای توسل
چشم مینا جانم
الهی روزیه خودت بشه لذت داشتن فرزند در کنار یه همسر بی نظیر

مرضیه یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 15:32 http://because-ramshm.blogfa.com/http://

سلام
واقعا انتظار سخته انشالله تهش به شیرینی هر جه تمام تر براتون رقم بخوره
دعا میکنم فسقل سالم و صالح و نازدانه و قوی باشه

سلام مرضیه جان
فدای محبتت ان شالله
عزیزمی مرسی. الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد