هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

تالار شیشه‌ای

از کنار تالار شیشه‌ای رد می‌شوم و یاد روزهایی می‌افتم که به خاطر همین تالار چقدر عصبانی شدم! چقدر ترسیدم! چقدر استرس به من و همسرک وارد شد. یاد روزی که اشتباه کرده بود و از شدت ناراحتی زنگ زد و گفت "من خیلی کثیفم" و من چقدر دلم سوخته بود که به خاطر یک معامله اشتباه چنین حسی نسبت به خودش دارد. چقدر به خاطرش عصبانی شدم و با همسرک دعوا کردم که من دیگر ادامه نمی‌دهم و دوباره چند روز بعد که یک سهم خوب پیدا می‌کرد؛ برای داشتن پول بیشتر برای خریدهای جهیزیه باز هم وسوسه می‌شدم. یاد روزهای قبل از عروسی که برای باقیمانده پول خانه باید پولهای همسرک آزاد می‌شد اما شاخص منفی بود و سهم‌های ما توی ضرر. یاد روزهایی که به محض منفی شدن یک سهم تمام فکر و ذهنمان به هم می‌ریخت و آرام و قرار نداشتیم و خیلی وقتها بدون صبر با همان ضررها خارج می‌شدیم. یاد بفجر که با 2 میلیون سودش من توی ابرها بودم از راه درستی که پیش گرفتیم و ریسک پذیری که داشتیم. یاد قمرو که بخاطر سهم دیگری با پیشنهاد همسرک بدون سود فروختم و تا دو هفته سوختم از 5ها مثبتی که می‌خورد. یاد عرضه اولیه‌ پارسال همین موقع‌ها که تمام صبح تا ظهرم را برایش گذاشتم و نتوانستم بخرم و بعدش آنقدر احساس به درد نخور بودن و بی عرضه بودن داشتم که یک ساعت تمام گریه کردم و تمام روزم به فنا رفت. یاد ولبهمن و مبلغ بالای خریدمان و افت هر روزه‌اش و یاد پنهان کاریهای همسرک که برای کم کردن میانگین، دور از چشم من با بقیه پس اندازها، ولبهمن خریده بود و هر بار که می‌فهمیدم دوباره خرید کرده حرص می‌خوردم. یاد خارزم که وقتی کمی از ولبهمن را توانسته بود با سود رد کند؛ وسوسه‌اش کرده بود و من با تاسف سری تکان داده بودم که توبه گرگ مرگ است. یاد چند ماه پیش که بیشتر از 15 میلیون توی ضرر بودیم؛ و دیگر پخته شده بودیم. دیگر نمی‌ترسیدیم. دیگر نگران نبودیم اگرچه از سهام‌دارها شنیده بودم که اوضاع بورس دیگر خوب نمی‌شود. اگرچه  کمی ته دلمان ترسیده بودیم اما یاد گرفته بودیم که همه این پایین رفتن‌ها یک برگشتی هم دارد؛ مجبوریم صبور باشیم و با عجله کاری انجام ندهیم. با اینکه برای یک خرید بزرگ به پولمان احتیاج داشتیم باز هم صبر کردیم. البته که گاهی من به خاطر تاخیر در خریدمان همسرک را غُرکُش می کردم از بس سرش غر می‌زدم. اما استرس نداشتم. دیگر دعوا نمی‌کردم. فقط گوشزد می‌کردم که ضررها که جبران شد؛ دیگر خارج شویم.

تا اینکه بالاخره سهم بزرگمان را که با خریدهای یواشکی همسرک به مبلغ خرید خوبی رسیده بود با سود کمی فروختیم. حالا دیشب می‌گوید امروز خیلی سوختم؛ بگویم تو هم بسوزی!! انتظار هر چیزی را داشتم به جز خبر جدیدی از سهم فروخته شده. با یک حالت تاسفی گفت اگر تا امروز نگه داشته بودیم 9 میلیون بیشتر سود می‌کردیم اما من در کمال ناباوری نه سوختم نه وسوسه شدم. با آرامشی که برای خودم هم عجیب بود گفتم:"این سهم خیلی اذیتمان کرد. بارها فکر کردیم فردا یا دو روز دیگر یا هفته دیگر می توانیم با قیمت سربه سر فروش از دستش خلاص شویم و نشد. 10 ماه انتظار کشیدیم. دیگر نه تو حوصله ریسک بیشتر داشتی نه من. اصلا پشیمان نیستم که فروختیم تو هم نباش." 

و حالا اما حال شاخص خوب است. حال بورس خوب است. حال اغلب سهم‌ها خوب است. خوش به سعادت سهام‌دارنش.



غ‌ـزل‌واره:

+ با شروعش روزهای سختی بر منِ کم تحمل گذشت. اما با همه سختی‌هایش، درسهای خوبی برای من داشت. با همه استرس‌هایش تجربه شیرینی بود. با همه دعواهایی که با همسرک کردم خاطرات خنده‌داری برایمان به جا گذاشت. یاد گرفتم صبور باشم. یاد گرفتم پول درآوردن حتی از راه بورس هم آسان نیست. یاد گرفتم همانقدر که نباید ضررها ناراحتم کند، شیرینی سودها هم نباید از تعادل خوشحالی خارجم کند. یاد گرفتم هیچ کاری بدون مطالعه و دقت و بررسی، نتیجه خوبی در بر نخواهد داشت و خیلی چیزهای دیگر.

+ حال آخرین سهم‌ مریض‌مان بهتر شده و ناخودآگاه لبخندی بر لبانم نشست. 

نظرات 6 + ارسال نظر
دختر خوب دوشنبه 28 فروردین 1396 ساعت 15:37

وای خیلی گلی ... منتظر پستت می مونم
نه هنوز با این شکم گنده نرفتم ثبت نام کنم...گذاشتم وقتی به دنیا اومد برم

می‎نویسم حتما فقط یک کم ذهنم آروم شه
خودت گلی اصلن
ان شالله بسلامتی به دنیا بیاد بقیه اش کاری نداره

دختر خوب جمعه 25 فروردین 1396 ساعت 07:14

آقا به منم یاد بده واسه بورس چه کار میکنی خبببب...اولش رفتید کارگزاری ثبت نام کردید یا از اول خودتون سهم خریدید؟
چرا من از این همه عدد و رفم سبز و قرمز و سیاه هیچی نوفهمم

من سر فرصت یک پست در مورد شروع کار برات می‌نویسم اما بورس مطالعه و بررسی زیادی لازم داره. اولش ضررهاش و اشتباهها خیلی زیاده... شاید حتی کلا ناامید بشی... اما باید تلاش کنی و شم ات هم باید خوب باشه که تشخیص بدی تو این زمان بر اساس نمودارها و شرایط کدوم سهم شرایط خوبی داره
باید خیلی صبور باشی خیلی
مفاهیمش زیادند به مرور یاد میگیری
الان ثبت نام کردی؟ یوزر پس داری توی کارگزاری؟

رافائل چهارشنبه 23 فروردین 1396 ساعت 07:58 http://raphaeletanha.blogsky.com

وای من که اصلا طاقت استرسش رو ندارم. رسما میمیرم.

خیلی استرس داره اوایلش
من واقعا گاهی حس نابود شدگی می کردم

ستاره دوشنبه 21 فروردین 1396 ساعت 21:15 http://setareha65.blogsky.com

من همیشه خاطره بدی از سهام دارم چون پدرم سالهاست خرید و فروش سهام انجام میده و یاد ندارم سود درست و حسابی عایدش شده باشه، در هر صورت خدا رو شکر به پولتون رسیدین

یعنی توی بورس و بازار آنلاین خرید و فروش می کنه؟

ممنونم ستاره جان

آبگینه دوشنبه 21 فروردین 1396 ساعت 19:54 http://abginehman.blogfa.com

حدود ۱۵سال پیش مامانم به اصرار و وسوسه خاله ام سهام خرید
اگه با اون پول یه زمین خریده بود الان حداقل یک میلیارد میارزید ولی باور میکنی سهام مزخرفی که خریده هنوز به مبلغ اولیه اش نرسیده!!
همون بهتر از سهام اومدی بیرون اعثاب آدمو خرد میکنه

آبگینه جون
بورس و سهم های بورس با اون سهامی که شما میگی فرق داره ... اونی که شما میگی فکر کنم مربوط به سهامیه که از بانک می خری
بورس یک بازار معامله آنلاینه که کلا مدلش با اون سهام های بانک متفاوتِ
یک دنیاییه واسه خودش
ما با ضرر خارج نشدیم چون همسر خیلی مطالعه و معلوماتش در این زمینه بالاست و البته صبوووووور
هنوزم کامل خارج نشدیم در عین استرس شیرینیهای خودشو داره

مینا دوشنبه 21 فروردین 1396 ساعت 17:03 http://posiiiitive-enerrrgy.blog.ir

سلام چقدر خوب که بالاخره بدون ضرر سهام رو فروختین ... خدا بزرگه استرس هم دردی دوا نمیکنه ...
راستی رفتم بیان خوشحال میشم ببینمت

سلام گلم... مچکرم عزیزم واقعا یه جاهایی فکر میکردم دیگه ضررهامون جبران نمیشه
....
حتما میام پیشت مینایی
مبارکت باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد