هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

هشت بهشت زندگی

بهشت را که ندیدیم اما هشت بهشتِ خلاصه شده در یک عمارت، چشمانمان را به غایت نوازش داد

حال و هوای این روزها

روزی چندبار اینجا و وبلاگهای شما را چک می‎کنم اما با موبایل نه حوصله پست گذاشتن دارم نه تایید نظرات و نه حتی نظر گذاشتن. دوست دارم از تغییرات این روزهایم بنویسم اما انگار فقط در زمانهای تنهایی نوشتنم می آید. خانه پدر همسرک که بودم از شدت دلتنگی، سردی هوا و تهوع، به هر چیزی حساس شده بودم. از همه چیز دلخور بودم در حالیکه چیزی برای دلخوری وجود نداشت. حتی چندتا پست خاله زنک هم نوشتم اما دلم نیامد منتشرشان کنم و حس های مثبت پستهای قبل را از بین ببرم. در همین حال و هوای حساس یک تفریح نصفه روزه حالم را از این رو به آن رو کرد و مرتب با خودم می‎گفتم چه افکاری به مغزم هجوم آورده بود. مادرک هم که گلایه هایم را شنیده بود؛ فقط می‌گفت اینها وسوسه شیطان است. سعی کن از کنارشان بودن لذت ببری. خدا می داند چه زمانی دوباره مجال رفتن پیدا کنی. همین حرفهای مادرک هم کمکی بود برای آرام تر بودنم.

حالا سه روز است در هوای مادرکم نفس می کشم و از سیستم بدنی ام می فهمم چه آرامشی بر جانم مستولی شده با دیدنش. احوالات جسمی ام هنوز ناخوب است. معده ام ناراحت است و به جز دیروز همه روزها تهوع بدی داشتم. شبها هم که وضعیت افتضاح بود. امروز هم خوردن آلبالو خشک و تمبر هندی حالم را دگرگون کرده. عاشق خیار و کیوی ام اما با خوردنشان چنان سردی میکنم که به غلط کردم می افتم. همه مثل بچه ها خیار و کیوی را از جلوی چشمم دور می کنند. بالاخره بعد از دو ماه بدحالی که حس می کردم تنها غذایی که می توانم بخورم کبابهای پدرک است؛ حقیقتا خوردنشان دلچسب ترینهای این دوران شد. 

توجه های مضاعف اطرافیان، ذوق کردنهایشان، نقشه کشیدنهایشان در این دوران خیلی دلچسب است. هنوز پذیرفتن این که قرار است شکمم به بزرگترین حد خودش برسد؛ برایم بزرگترین چالش دنیا شده و وحشت میکنم از اتفاق افتادنش. راستش با اینکه هنوز خیلی کوچک است اما حس میکنم هرجا میروم همه نگاهشان به شکمم است؛ تا برآورد کنند چه تغییراتی در من رخ داده و این خیلی حس ناخوشایندی است. 

با دومین سونوگرافی هر روز کمی، فقط کمی بیشتر از یک کلمه با کوچکم حرف می زنم. هنوز نمی دانم باید از چه چیزی برایش بگویم ولی بیشتر قربان صدقه اش میروم.  پر از حرفم اما حالم خیلی خراب است.

امیدوارم باقیمانده تعطیلات برایتان شیرین ترین روزها شود.

نظرات 4 + ارسال نظر
نازلی دوشنبه 14 فروردین 1396 ساعت 09:26

سلام
سال نو مبارک
366 روزت بهاری
من نمیدونستم منتظر یک نی نی هستی
خیلی ذوق کردم
مبارک باشه عزیز دلم

سلام نازلی عزیزم
سال نوی شما هم مبارک
همه لحظه هات مملو از شکوفه های عشق و سرسبزی بهار
مرسی عزیزم
ان شالله در کنار یک مرد لایق روزی خودت بشه گلم
سپاس بیکران از محبتت

:) یکشنبه 13 فروردین 1396 ساعت 00:07 http://my-netbook.blogsky.com

امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی، قرآنش نگهدارتان، آینه اش روشنایی زندگیتان، سکه اش برکت عمرتان،سبزیش طراوت و شادابی دلتان، ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد سیزده بدر پیشاپیش مبارک.

با تاخیر از شما هم مبارک لبخند عزیز
زندگیت پر از عطر بهار و عشق باشه

12 شنبه 12 فروردین 1396 ساعت 20:56

سلااااام مبارکه خانم مادر قلب:

سلام دوست قدیمی
سال نوت مبارک
الهی روزی خودت دوست گلم

مینا جمعه 11 فروردین 1396 ساعت 22:57 http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

خوبه که خوبی .... ویارت خیار و کیویه؟ نی نیت احتمالا دخمره ! از این حرفای خاله زنکی انشالله سالم باشین دو تایی .... ولیییی چقد شکمت گنده شده تازگیییی
یه دونه غزلک که بیشتر نداریم دوست دارم اذینش کنم .... به دل نگیر

ویارم خیار و کیوی نیست
من کلا میوه خورم اما بشدت سردی میکنم این روزا
همسر برای اذیت کردنم میگه شکم گنده اما هنوز تو مانتو کسی متوجه نمیشه
هنوز مانتوهام سایزمه
تو هرچی بگی من به دل نمیگیرم مینا جونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد